بُعد سوم
فیلم را بار دیگر مرور کنیم. در آن صحنه تلخ، رفتار دقیق مردم، میتواند شناخت دقیقی از «نظام اولویت ها» ی بخش مهمی از جامعه ما پیش روی همه قرار دهد. حاضران در درمانگاه، یعنی همانها که در بطن حادثه حضور دارند و روایت دست نخورده ماجرا را مشاهده میکنند، آتش بیار معرکه نیستند و بر شعله های منازعه، دامن نمیزنند و آنها که مداخلهای را ترجیح میدهند، تمام همتشان متمرکز بر وساطت، گفتوگو و فیصله ماجرا است. آنها مردمان بی تفاوتی نیستند، اما اولویتشان، پایان بهتری برای داستان با تلاش برای قانع کردن طلبه به پاک کردن تصویر احتمالی، و فرو نشاندن خشم و اطمینان دادن و آرام کردن بانوی معترض است.
این نگاشته متوجه نظام اولویت های آن مردم است. من به «نظام اولویت ها»ی آن مردم که بسیاری نیز دردمندند و قهرا برای تفریح به درمانگاه نیامدهاند، حسرت میخورم و به ایشان مینازم. آنها نمونه واقعی و دست نخورده اکثریت مردمان شکیبای این سرزمینند، که راه درست زیستن را میدانند و همزیستی انسانی را بر هر چیز دمقدم میدانند. این صحنه میتواند، آموزهای برای نظام اولویت های حاکمان و نخبگان ما باشد. چه بسا اگر این رخداد شهر یا جای دیگری روی میداد، نوع مواجهه شدت و ضعفها و تفاوتهایی میداشت، اما ناقض تحلیل نگارنده نیست، چرا که در دوران های مختلف و در حوادث سنگین فراوان، چهرهای بسیار دوراندیشانه و پخته از مردم نجیب کوچه و بازار در مقایسه با بسیاری از قدرتمندان و سیاستمداران مشاهده کرده ایم. اگر این دوراندیشی ملت شریف ایران نبود، معلوم نبود در پس بسیاری از ناکارآمدیها و بد عهدی های قدرتمندان، چه حوادث تلخی نهفته بود. اما ملت شریف ایران در ضمیر باطنی خود، «بلند مدت» میاندیشد و وزن بسیاری برای صیانت از کیان و تمامیت خود قائل است و در رفتار خود مراقبت بسیار دارد، چیزی که متأسفانه در عملکرد و رویکرد بسیاری از اهل قدرت و سیاست که «کوتاه مدت» میاندیشند، کمرنگ یا مفقود است. بار دیگر به آرایش آراء آمده و نیامده انتخابات بنگریم. در این میانه، میلیونها تن به مدنی ترین شکل ممکن نارضایتی خود را ابراز داشتند. آری در هر سرزمینی افراد و جریاناتی هم هستند که خشونت را محور اعتراض خود قرار میدهند، اما باور دارم، این در ملت ایران عمومیت ندارد. اگر به مبداء شکل گیری انقلاب اسلامی نیز بازگردیم در مییابیم که انقلاب در ذات خود، انقلابی بسیار مدرن و نرم بود و مردم کمترین خشونت را بروز دادند و برخی خشونتها و ترورها از سوی تشکیلات و احزاب بود، نه مردم کوچه و خیابان. البته اگر مردم خدایی ناکرده روزی به جایی برسند که همه راهها به رویشان بسته شده و از همه کس و همه چیز ناامید شوند، آن داستان دیگری است.
کاش، در تحلیل ها، این مردمان بُعد سوم را نیز مد نظر قرار دهیم و به جامعه رشید خود، خوشبین تر باشیم. شکافها و مناقشات و خستگیها و فرسودگیها و ناامیدیها جدی است، و فضا به شدت قطبی شده است، اما ملتی با چنین سطح بینش را در معرض فروپاشی نمیدانم. فروپاشی یک جامعه، آن هم چنین جامعه رشیدی، ادعای آسانی نیست. این که دقیقا آن طلبه آیا تصویری برداشته یا نه، نمیدانم و لابد روشن خواهد شد، اما کم نیستند نحلهها و محفلهایی که ورودها به حریم خصوصی مردم را توجیه، و موجبات تعرضات و خشونت های اجتماعی کودکانه را فراهم آوردهاند. نیک بنگرند که مردم حاضر در صحنه، تعلقی به حامیان اینگونه تفکر نیز ندارند و البته به شیوه پر معنای خودشان، به مناقشات ورود میکنند.
اگر نظام اولویتها دقیق باشد؛
این گونه وقایع در کشورهایی با کیفیت حکمرانی بهتر نیز روی میدهد، اما مردم آن سرزمینها هم به داوری نهادهای ناظر و هم به عبرت گیری حاکمان از این حوادث امید دارند. اگر در نظام اولویت های فقهی و فرهنگی بسیاری از روحانیان مسند نشین، «انسان» و «کرامت انسان»، محوریت داشت، تلقی دیگری از رفتار آن طلبه شکل میگرفت، و بسیاری دیگر از روحانیان غیر حکومتی قربانی این گونه اتهامات نمیشدند، و صدها سال سرمایه معنوی و تلاش های مردمی روحانیت شیعه در معرض حراج قرار نمیگرفت. اگر آن بانو، در سطوح حاکمیت نمایندهای داشت، و میدانست کسانی هستند که عادلانه و بدون جانبداری از حقوق او دفاع کند، و صحنه های فراوان ظلم و تبعیض و بی انصافی علیه زنان میهن را در خلوت و جلوت اجتماعی و سیاسی به چشم ندیده بود، خود راسا به مطالبه وارد نمیشد. اگر آن فیلم که به رسانه بیگانه رفت، در اختیار رسانه داخلی قرار میگرفت و رسانه داخلی اجازه انتشار و بررسی منصفانه آن را مییافت، اگر آن مدعی «قلم»، به جای رد پای موساد، لّنگی سیاست های داخلی را میدید و پیامدهای حکمرانی «اقلیت محور» را میشناخت، و اگر رفتار مردم حاضر در درمانگاه نیز بدرستی تحلیل میشد، آن گاه روایتی جامع از این واقعه شکل میگرفت. اما افسوس که کاستی دیگر نظام رسانهای کشور است که در نظام رسمی اولویت هایش، «ایران به روایت ایران» هنوز جایگاهی ندارد و خبری از رسانه های به واقع ملی، یا مستقل قدرتمند داخلی نیست و روزنامه نگاری حرفهای کم جان یا مفقود است. کم نیستند روزنامه نگارانی که برای روایت متفاوت با نگاه رسمی از وقایع، گرفتاری های بی حساب را تحمل کردهاند و به سخت ترین اتهامات متهم شدهاند. متهم کردن دو خبرنگار جوان برای انتشار تصویر خانم مهسا امینی به جاسوسی، تنها یک نمونه است، که ریشه روزنامه و روزنامه نگاری را از بیخ و بن نکند، به غایت پژمرده و نحیف میسازد.
در ایام انتخابات در یادداشتی عرض شد که با خراب شدن «صندوق رای»، آن چه رخ میدهد فقط شکاف دولت – ملت نیست، شکاف ملت – ملت نیز هست. صندوق رأی، فقط صندوق انتخاب این و آن نیست، که مسیر اصلاح و حل فصل امور کشور و رفع و رجوع مناقشات سیاسی و اجتماعی و مسیر انتخاب اولویت های ملت برای مُلک است. اگر صندوق رأی خراب شد و کارکردهای خود را از دست داد، نظام اولویت های کشور در سطوح بسیاری به هم میریزد و آشفتگی های فراوانی رخ مینماید و حاکم یک چیز میگوید و مردم چیز دیگر.
مصیبت عظمای تحمیل سلائق و «افکار خصوصی» بر «افکار عمومی»؛
این واقعیت روشن و درد عمیقی است که اکثریتی بزرگ از مردم، بین خود و حاکمیت احساس بیگانگی میکنند. همان که در تحلیل انتخابات تهران عرض شد؛ «بیگانگی با حاکمیت». بسیاری از حاکمان ما در طول تاریخ نمیدانند و یا درک نمیکنند که حق ندارند نظام اولویت های ذهنی یا سلائق شخصی و «افکار خصوصی» خود را بر «افکار عمومی» تحمیل کنند. درباره مصیبت عظمای تحمیل «افکار خصوصی» بر «افکار عمومی» در آینده بیشتر باید نوشت که ریشه بسیاری از تحمیلها به فضای عمومی، استبداد رایها و عقب ماندگیها و تندرویها و افزون طلبیها و خشونت های اجتماعی و سیاسی و جداییها از مردم و انحصاری شدن حاکمیتها است. در «نظام پیشرفته اولویت ها»، این که همه گفتمان ها، اقشار و سطوح مردم در حاکمیت نماینده داشته باشند، و حاکمیت با آنها و آنها با حاکمیت بیگانه نباشند و در مدیریت جامعه برای خود نقشی موثر داشته باشند، بسیار مهم تر و اولی تر از این است که چه کسی نماینده یا رئیسجمهور آنها باشد. اما، سالهاست نظام انتخابات ما و نظام عزل و نصب های سطوح عالی ما، در گروگان افراد و دیدگاههایی قرار گرفته است که با جمهوریت غریبهاند و در نظارت استصوابی و امنیتی و سیاسی شان، یعنی در نظام اولویت های سیاسی و فکری آنان، « مردم» و «توافق ملی» جایگاه والایی ندارد و به جای حاکمیت نگرش ملی، «اولویت ها» بر این متمرکز است که از جزء تا کل، آدمهایی یا یک مدل روشی، بینشی، و حتی گویشی و پوششی تولید انبوه بشوند و بر امور مسلط بمانند. در این امور، تا آنجا افراط میشود که در سطوح مختلف قوا، از تنوع جامعه بزرگ ایران فاصله نجومی گرفته میشود و این مدل تا جایی پیش میرود که حتی حفظ ظاهر هم نمیشود. گویا بعضا فراموش میشود که در این کشور، اقشار و افراد دیگری هم زندگی میکنند.
وقتی نظام اولویتها دقیق نباشد؛
وقتی « نظام اولویت ها» دقیق و دور اندیشانه نباشد یا جابهجا شود، و ناگهان عدهای خوش خط و خال و تنگ نظر که بویی از توافقات ملی، نظیر بنیادهای ملی و مردمی شکل گیری انقلاب و قانون اساسی نبردهاند، جنگ خانمان سوز دیانت با جمهوریت را دامن بزنند و ندانند نتیجه اسلام بدون جمهوری، چه بسا جمهوری بدون اسلام خواهد بود، دیگر هیچ چیز در جای خود قرار نمیگیرد، و از هر گوشه، مصیبتی برخاسته و دامنگیر میشود. عدالت به محاق میرود، اخلاق قربانی میشود، فساد فراگیر میشود، ناکارآمدی بیداد میکند، در سیاست داخلی و خارجی مردم ایران نادیده گرفته میشود، در کرونا یا در مافیای جاده و خودرو و دارو، جان «انسان» اولویت دست چندم قرار میگیرد، و در عزل و نصب ها، وابستگی ها، جای بایستگیها را میگیرد، و نهایتا اقلیت، بر جان و مال و ناموس مردم خود را مسلط میبیند و حتی دلیلی برای اصلاح و پاسخگویی نمیبیند، و اینجاست که با هجوم سیل دشواریها و لشکر ناتوان ها، امیدها به آینده زائل میگردد و حسرتها باقی میماند.
ما به نظام اولویت های مورد توافق ملی نیازمندیم. ما به نظام اولویتهایی نیازمندیم، که ریشه در حقیقت قانون، حقیقت دیانت، و حقیقت مصالح مردم داشته باشد و حفظ مردم و مصالح کشور را اوجب واجبات بداند. آن گاه هر کس در جای خود نشسته و حکومت نقشه تمام نمای مردم خواهد بود. کسی از باغ رعیت سیب نخواهد خورد، آن طلبه در معرض چنین اتهامی قرار نمیگیرد، آن بانو شیوه دیگری اتخاذ خواهد کرد، آن ویدئو مسیر دیگری خواهد پیمود و مسئله درمانگاه آموزهای برای گفتوگوی ملی و نه زد و خورد ملی خواهد شد، نخبگان وقت خود را صرف مباحثات و تولیدات علمی خواهند کرد و کسی هم در جهان جرات نخواهد کرد، شان ایران و ایرانی را در افکار عمومی خود مشوه سازد.