در سه دهه اخیر صندوق رأی که از مدنی ترین دستاوردهای انقلاب بود، با پنج آفت مهم مواجه شده است. یکی آن که با مداخلات حاکمیت، انتخابات از پدیدهای «پایین به بالا»، به پدیدهای «بالا به پایین» مبدل شد و دوم؛ زِهدان سیاست به حذف و طرد و سقط هدفمند بیش از حمل و نگهداری عادت کرد و با حذف سیستماتیک بسیاری از احزاب و نخبگان حتی روسای جمهور و وزرا و نمایندگان از چرخه، کیفیت خود را از دست داد و محل عرضه کالای کم کیفیت سیاسی شد، و سوم؛ با کاستن از کیفیت سیاسی، رغبت مردم کاهش و میدان، جولان اقلیت شد، و چهارم؛ حاکمیت کوشید، به جای آن که صندوق رأی محل وزن کشی و تعیین نصاب اقلیت و اکثریت باشد، آن را به ابزاری برای پوشاندن لباس اکثریت بر تن اقلیت مطلوب تبدیل کند و امضای آن را از ملت بگیرد. حال آن که انتخابات، اساسا فصل تمکین حاکمیت از مردم است، نه فصل تمکین مردم به حاکمیت. در برخی انتخابات حتی به حفظ ظاهر و شاکله انتخابات هم وفا داری نشد، و تلقی مردم هیچ انگاشته شد، پنجم؛ و نهایتا تأثیر گذاری انتخابات و نهادهای انتخابی در تغییر سیاست های کلان، به حداقل تنزل داده شد.
مرگ نهاد انتخابات، مصلحت هیچکس نیست؛
اینکه همه نهادهای انتخابی به اقلیت فروکاسته شدهاند، محصول همین چرخه معیوب است و تضمینی برای توقف این روند وجود ندارد. تسلسل قدرت گرفتن اقلیت در سه انتخابات پی در پی، نهال کم جان مردمسالاری را در نقطه عطفی بحرانی قرار داده و متأسفانه میتواند به رویه سیاسی خوشایند قدرت تبدیل شده و نمونه های چهارم و پنجم و بعدی را به دنبال داشته باشد. چنان که برخی تئوری پردازان جریان حاکم، رأی چند درصدی برای تهران را هم یک موفقیت میدانند، چرا که در ناصیه و نگرش آنان اکثریت مردم مفهومی ندارد و صرفا در انتخاباتی برنده خواهند بود که اکثریت نماینده و مشارکتی نداشته باشند و اساسا صندوق رأی را با صندوق قرض الحسنه سیاسی به دوستانشان اشتباه گرفتهاند. اما، احتمال دیگر آن است که با تدابیر و هشدارهای جمعی نخبگان و روشن شدن نتایج این گونه انتخابات و پژواک داخلی و جهانی آن، تصمیم سازان راهبردی کشور بالاخره، به این نتیجه برسند که مرگ نهاد انتخابات، نه تنها مصلحت کشور که مصلحت هیچکس و حتی کارنامه خود ایشان نیز نیست. امیر کلام فرمود:« ای مردم! شما را از دنیا و فریفتگی به آن هشدار میدهم؛ که دنیا به زودی از دستتان برود آنسان که از دست پیشینیان شما برفت». بالاخره، ناپایداری قدرت و دست به دست شدن کرسی ها، سنتی قطعی است و آنها که میروند در معرض نقدی بی رحمانه قرار خواهند گرفت. همه شاهد هستیم که با گذشتگان با همه عظمتها و آورده هایشان این روزها قلم های نقد چه میکند؟ علاوه، تکرار این گونه انتخابات، دیگر امضای اکثریت ملت را به دنبال نخواهد داشت و از آن رفراندومی برای اعتراض ساخته خواهد شد و پیامدهای آن صرفا متوجه اکثریت نیست، که هر گونه حکمرانی را همچنین برای اقلیت، بی فرجام و دچار اختلال خواهد کرد و اقلیت نیز بازنده خواهد بود.
کمتر از دو سال دیگر آزمون انتخابات ریاست جمهوری است. گرچه، امید چندانی با توجه به احتمال رادیکال تر شدن فضای حاکمیت در پی انتخابات جاری وجود ندارد، اما، عاقله حاکمیت با رویکردی استراتژیک میتواند با تحول در عناصر شکل دهنده و تصمیم ساز نهاد انتخابات، و با فراهم ساختن زمینه های گفتوگوی ملی و گشودن فضای رسانهای و رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی، و با اعتماد سازی، راه های حضور نمایندگان واقعی و تمام قد طیف های مختلف فکری و سیاسی جامعه را در صحنه انتخابات فراهم سازد و انتخابات را به منزلت واقعی خود بازگرداند، تا شاید بار دیگر اکثریت مردم و نخبگان و جریانات اصیل سیاسی، صندوق رأی را محل موازنه مطالبات و مسیر تغییر و تثبیت بدانند. گرچه، اگر مردمی از صندوق رأی رویگردان شدند، و اعتماد خود را به هدف و تأثیر انتخابات از دست دادند، بازگرداندن آنان آسان نخواهد بود. تهران شاهدی بر این مدعاست.
پدیده بیگانگی تهران با حاکمیت؛
پیشتر نسبت به تهران و «تهرانیزه شدن» انتخابات در مراکز استانها و بی پاسخ گذاشتن التماسها و التجاءها و قهر کلی مردم با صندوق رأی هشدار داده شده بود. اینک، اکثریت بسیار بالای مردم تهران نه تنها از انتخابات کناره گرفتهاند که با نمایندگان منتخب این شهر احساس بیگانگی میکنند و این منحصر به مجلس نیست و تقریبا به اغلب نهادها عمومیت یافته است. پدیدهای به نام بیگانگی تهران با حاکمیت شکل گرفته که منحصر به انتخابات نیست و روندی فزاینده در عرصه های دیگر سیاسی و اجتماعی یافته و ریشهها و پیامدهای بسیار قابل تأملی خواهد داشت.
در همین انتخابات، غیبت ۷۵ درصدی ام القرای تهران!، میزان بسیار پایین آراء صحیح و رأی پایین و چند درصدی نفر اول منتخبان تهران (نسبت به واجدان شرایط) و درصد بالای آراء باطله، پیام های عمیقی برای اندیشیدن نهفته است. شما با این گونه انتخابات در تهران، عقلانیت سیاسی خود را با پرسش و حق مردم تهران در داشتن نمایندهای با رأی تراز را پایمال میکنید. به یاد بیاوریم که چهل و چهار سال قبل، آن هم با جمعیت آن روز در نخستین دور مجلس شورای اسلامی، ۶۱ درصد واجدین شرایط تهران در انتخابات شرکت داشتند که این رقم ۱۰ درصد بیش از مشارکت در سطح کشور بود و آقای فخرالدین حجازی با بیش از ۷۳ درصد آراء یعنی ۱۵۶۸۷۵۹رای، آقای حسن حبیبی با ۷۲ درصد یعنی ۱۵۵۲۴۷۸ و آقای مهدی بازرگان با ۶۷ درصد یعنی ۱۴۴۷۳۱۶ بر کرسی مجلس نشستند. آن روزها، نصاب منتخبان از پنجاه به بیست تنزل نکرده بود و مجلس محل شخصیت های رشیدی بود که مورد اجماع اکثریتی از ملت بودند. این سالها نصاب ضعیف بیست درصد، مظاهر و مصائب بیگانگی را تشدید نموده است.
مجلس و دولت اقلیت، مردودی حاکمیت است؛
انتخابات از مظاهر تمدن امروز است و انتخابات حداقلی، مجلس اقلیت، ریاست جمهوری اقلیت، شورای اقلیت و خبرگان اقلیت، بیش از هر چیز نشان مردودی حاکمیت است. این به کف نشستن کشتی تدبیر و سیاست و افول مردمسالاری آن هم در دوران انقلابی است که پیشگامان آن فدائیان آزادی و مردم سالاری بودهاند و انتخابات از جمله فلسفه اسلام سیاسی آن بوده است.
چهل درصد مشارکت کننده اعلام شده، بخش محترمی از ملت ایران، و نادیده گرفتن و کوچک شمردن ایشان خطاست، همچنان که نادیده گرفتن و کم شمردن بخش بزرگتر غائب، خطاست. بخشی از مشارکت کنندگان، رأی باطله دادهاند و البته بخشی که رأی مشخص دادهاند در برابر هر تصمیم منتخبان خود به ویژه آنها که به تندروی شناخته میشوند، مسئولند و کسانی که با حذف مرحله به مرحله عقلای نخبه حتی از جناح اقلیت، راه را برای ایشان هموار کردهاند، مسئول ترند. آنها در برابر پرسش بزرگ، دلایل حذف اکثریت و تنزل مقبولیت و عقلانیت از پهنه مدیریت سیاسی کشور قرار دارند. در این حال، گفتوگوی ملی چه در قالب گفتوگوی اکثریت با اکثریت، و گفتوگوی اکثریت با اقلیت یک ضرورت است. ایشان باید بدانند اکثریت جای دیگریست و پوشاندن لباس اکثریت بر قامت اقلیت، نه تنها نوعی تلبیس و تدلیس سیاسی که مغایر مروت و انصاف سیاسی و موجب شکاف ملی ( اکثریت – اقلیت) و بیگانه تر شدن اکثریت با حاکمیت و حامیان حاکمیت خواهد شد و علاوه بر ارزش های ملی و دینی، که ثبات و امنیت کشور را نیز در معرض تهدید قرار خواهد داد. مسئله بسیاری از نخبگان کشور و کناره گیری ایشان از انتخابات، حاکمیت این و آن نیست. مسئله حق تعیین سرنوشت و سرزندگی سیاسی قاطبه ملت، و تضمین توسعه و تمامیت ایران و ایرانی و خروج از چرخه حاکمیت اقلیت بر اکثریت مبتنی بر حکمت و مصلحت و عدالت است.
افیون قدرت و کورسوی امید؛
خروجی انتخابات اخیر، حداقل های مد نظر برگزار کنندگان را نیز تأمین نخواهد کرد و بزودی مصائب آن آشکار خواهد شد. فلسفه هیچ انتخاباتی در جهان، حاکمیت اقلیت بر اکثریت نیست. بسیاری، دیگر امیدی به تمکین اکثریت از سوی حاکمیت ندارند و نشانهای بر آن نمیبینند. گویی که افیونی مخدر تر از قدرت نیست و بعید است حجاب قدرت، گوش شنوایی برای پیام اکثریت باز بگذارد و الا چگونه میشود سه انتخاب پی در پی چشمی را بیدار و گوشی را شنوا نکند. اما، کسانی چون نگارنده، هنوز کورسوی امیدی را در دل زنده نگاه داشتهاند. نمیشود آن همه خون های مظلومی که برای استقلال و آزادی و جمهوری و دیانت این کشور نثار شد، و آن همه دغدغه مردم و امام عظیم الشان (ره) و رهبران آزاد اندیش نسل نخست در برافراشتن پرچم جمهوریت، چنین نحیف و کم فرجام، و در اسارت تنگ نظری ها، خودخواهیها و تندرویها بماند.
آیا حاکمیت، تضعیف قدرت ملی و انصراف هشدار دهنده مردم به ویژه نسل جدید از انتخابات را نقطه عطف اصلاح نهادهای انتصابی، بازگشت نهادهای انتخابی به اراده مردم و فرصت انتخابات ریاست جمهوری آتی را جبران مافات قرار خواهد داد؟ یا به عادت مالوف، آخرین رگه های امید به نهاد انتخابات برای توافق ملی را قطع خواهد کرد و ایران را از یک فرصت تاریخی دیگر محروم ساخته و خود را در برابر رفراندومی دیگر و فراتر از آن، بیگانگی فزاینده ملی با حاکمیت قرار خواهد داد؟
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
۱۳ اسفندماه ۱۴۰۲