نیروهای حامی جمهوری اسلامی ایران، عنوانی است که در منطقه به جبهه مقاومت داده میشود. این نیروها به ایران به عنوان مرکزیت یک جنبش انقلابی می نگرند. این وضعیت در پایان دهه 1970 میلادی بروز کرد. در آغاز انقلاب ایران سخن از وضعیتی بود که با صدور انقلاب از آن یاد میشد.
صدور انقلاب در سطح تحلیل کلان از دو طریق صورت میپذیرفت. اول از طریق ایجاد یک مدل موفق در درون کشور که این مدل باید کارآمدی خود را در رسیدن به اهداف تعریف شده انقلاب به نمایش میگذاشت. یعنی موفقیت در درون، بیرون را از آن خود میکرد.
در دیدار یاسر عرفات با امام خمینی در روزهای نخست انقلاب، جملهای شنیده شد که گفته بود: "انقلاب ما انفجار نور بود." این جمله تا حدود زیادی ناشی از همین معنا است و به اثرات و پیامدهای وقوع انقلاب باز میگشت.
در سطح دوم شاهد فضایی بودیم که تلاش میکرد با گسترش انقلاب از طریق نیروهای درونی و گسیل این ارزشها و اصول بنیادین پشتیبانی کننده آن زمینههایی فراهم آورد که ارزشها را به جوامع انتقال دهد. استقرار نیروهایی قدرتمند برای حمل ارزشها در جوامع، روش دوم بود.
در این وضعیت نوعی سیاست مستقیم در مجهز کردن و پشتیبانی از نیروهای موجود در منطقه دیده شد. از جمله حزب الله لبنان است که به طور رسمی اعلام کرده است که از طرف ایران پشتیبانی میشود.
هلال شیعه ابتدا از طرف کسینجر مطرح شد و ملک عبداله پادشاه اردن این عبارت را در منطقه طرح کرد، از آن پس نقش نیروهای حامی ایران در منطقه برجسته شد و رفتارهای آنها در عرصه منطقه و بین الملل بروز و ظهور پیدا کرد.
امروز گفته میشود ایران در چهار پایتخت، بغداد، دمشق، صنعا و بیروت قدرت دارد و میتواند در روند تشکیل دولتها تأثیرگذار باشد. از این رو هلال شیعه یا چینش جغرافیایی نیروهای حامی ایران در این منطقه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است و فشار بر تهران درباره آن بیشتر شده است.
امروز در عرصه سیاست خارجی مقوله فلسطین و حمایت از جنبشهای آزادی بخش در چهارچوب صدور انقلاب و حمایت از گروههای مقاومت در منطقه قرار دارد. به نوعی میتوان گفت مساله امروز، جنگ هیبت و حیثیت در پیوند با جنگ مشروعیت در عرصه منطقهای و بین المللی است.
جمهوری اسلامی ایران حمایت خود را از آرمان فلسطین و از حماس و دیگر گروهها پنهان نکرده است ولی نحوه این حمایت در عرصه سیاسی جهان با سؤالات و واکنشهایی روبهرو بوده و هست.
آمریکا در پی آن نیست که هزینههای نظامی خود را در منطقه افزایش دهد و با تئوری شورش و جنگ وارد نظریه جنگهای هیبریدی شود. واشنگتن در سناریوی جدیدی هزینه تقابل با تهران را به عهده دیگر کشورهای منطقه و نظام سرمایهداری یهودی منتقل کرده است. جنگ سناریوها در منطقه در جریان است و اسرائیل به ابزاری در دست آمریکا تبدیل شده تا کاخ سفید با هزینه کمتری با ایران و گروههای حامی ایران بجنگد.
لذا ایران هدف اصلی است. در سال 1379 در تئوری هارتلند ریملند بزرگ با اشاره به تئوری جنگهای نامتعادل بر این نکته تاکید کردهام که اولویت استراتژیک آمریکا نوهارتلند با مرکزیت جغرافیایی ایران کنونی و اولویت استراتژیک آمریکا چین است. بزرگنمایی قدرت ایران و چین در دستگاه استراتژیک آمریکا یک ضرورت است. امروز این معنا در سطح عملیاتی خود را نشان میدهد.