کد خبر : 518195 تاریخ : ۱۴۰۲/۶/۱۰ - 12:37
حسین راغفر تبعات برخورد با اساتید دانشگاه را تشریح کرد : اصلی‌ترین عامل عقب ماندگی علوم اجتماعی و علوم انسانی در کشور ما امنیتی کردن اندیشه اجتماعی در کشور است/بی اعتمادی عمومی که در جامعه رخنه کرده ماحصل سرکوب اندیشه در فضایی است راغفر گفت: «در همه جای دنیا، این منتقدین هستند که با انتقاد خود، راه حل‌های مناسب را از دل انتقاد‌ها و شناخت کاستی‌ها استنتاج و استخراج می‌کنند و همین رفتار، ثبات بخش سیاسی، اقتصادی و حتی تضمیمن کننده اعتماد عمومی نسبت به حاکمیت است. بی اعتمادی عمومی فعلی که در جامعه ما رخنه کرده، به طور قطع، ماحصل سرکوب اندیشه در فضایی است که انتظار می‌رود، افراد، شرایط فعلی را نقد کرده و چشم‌های سیاست گذاران را نسبت به کاستی‌ها باز کنند.

حسین راغفر گفت: «هدف از این نوع برخورد، تلاش برای «همنواسازی دانشگاه» با ساختار قدرت است. این مسئله بار‌ها و بار‌ها تکرار شده و هیچگاه به نتیجه نرسیده است. گاهی، افرادی که مورد هدف قرار می‌گیرند، در کنار این که پژوهشگران و چهره‌های علمی قابلی هستند، افراد بسیار معتقد و علاقه‌مند به وطن هستند و مایلند که کاری برای جامعه انجام دهند. این گروه، در برابر بحران‌هایی که ساخته نظام تصمیم گیری‌ها است راه حل‌هایی را مطرح می‌کنند. به همین دلیل است که اگر راه حل‌های پیشنهادی آنان با خواست و منویات حاکمیت همخوانی نداشته باشد، با واکنش‌های سیاسی رو به رو می‌شوند.»

وی افزود: «یکی از پیامد‌های اصلی چنین نحوه برخوردی، عقب ماندگی شدید علوم انسانی و علوم اجتماعی در ایران است. مهمترین دلیل این که محققان علوم انسانی و اجتماعی نمی‌توانند نقش جدی تری در حل مسائل جامعه خود و کمک به پیشرفت جامعه داشته باشند، این است که با تهدید مواجه می‌شوند. این در حالی است که اصلی‌ترین دلیل رشد علوم اجتماعی و انسانی، اتخاذ یک رویکرد انتقادی است. اگر قرار باشد که فقط به تایید سیاست‌هایی که از سوی ساخت قدرت مطرح و اعمال می‌شود بپردازیم، هیچ پیشرفتی در علوم اجتماعی حاصل نمی‌شود. نگاه انتقادی می‌کوشد که وضع موجود را تغییر داده و جامعه را به سمتی بهتر هدایت کند.»

این استاد دانشگاه گفت: «اصلی‌ترین عامل عقب ماندگی علوم اجتماعی و علوم انسانی در کشور ما همین نحوه برخورد و امنیتی کردن اندیشه اجتماعی در کشور است. کار پژوهشگر نقد‌های گسترده و همه جانبه به سیاست‌های فعلی است که منجر به شرایط اجتماعی، اقتصادی موجود شده است. یکی از دلایل بحران اجتماعی کنونی در ایران، این است که نه تنها توجهی به اخطار‌ها و هشدار‌های محققین علوم انسانی نشده، بلکه در مقابل تذکرات و نقد‌هایی که شده، مقاومت‌های سیاسی/امنیتی رخ داده است. این رفتار‌ها باعث می‌شود، جامعه از نقد و انتقاد تهی شود و مدیحه گویی جایگزین آن شود. در این شرایط، گویی هیچ مشکلی در جامعه وجود ندارد و در نتیجه نقدی نیز وجود ندارد. این یک ظلم بزرگ است که علیه جامعه انجام می‌شود.»

وی افزود: «گسست عمیق نسلی که در جامعه به وجود آمده، در تاریخ معاصر ایران بی سابقه است و بخش قابل توجه آن، محصول بی توجهی به هشدار‌های محققان علوم انسانی است. با فعالان این حوزه رفتار‌هایی شده که یا از کشور مهاجرت کرده اند، یا در داخل کشور به سکوت واداشته شده اند و با برچسب زدن به آنان سعی شده اعتبار سخنان و مواضعشان مورد تردید قرار گیرد. این رفتارها، خود، از دلایل اصلی مهاجرت‌های گسترده نسل جوان و روشن اندیش از کشور شده است. کل فضای سیاست گذاری کشور در اختیار افرادی است که تنها وظیفه خود را مدح سیاست‌های موجود، می‌دانند و متاسفانه در ماه‌های اخیر نیز به دلیل شکست سیاست‌های اقتصادی هجده سال اخیر، شاهد تلاش سیاست گذاران و دولت مردان برای موجه جلوه دادن سیاست‌های خودشان هستیم. به همین دلیل داده‌هایی غیرواقعی و غیرقابل تایید را مطرح می‌کنند که می‌تواند شرایط فعلی را بدتر کرده و بی اعتمادی جامعه را نسبت به بخش عمومی تشدید کند.»

راغفر گفت: «در همه جای دنیا، این منتقدین هستند که با انتقاد خود، راه حل‌های مناسب را از دل انتقاد‌ها و شناخت کاستی‌ها استنتاج و استخراج می‌کنند و همین رفتار، ثبات بخش سیاسی، اقتصادی و حتی تضمیمن کننده اعتماد عمومی نسبت به حاکمیت است. بی اعتمادی عمومی فعلی که در جامعه ما رخنه کرده، به طور قطع، ماحصل سرکوب اندیشه در فضایی است که انتظار می‌رود، افراد، شرایط فعلی را نقد کرده و چشم‌های سیاست گذاران را نسبت به کاستی‌ها باز کنند. اتفاقات اخیر در جامعه و دانشگاه نشان می‌دهد، سخنانی که در صدا و سیما، مبنی بر آزادی بیان مطرح می‌شود، تا چه حد در تناقض با اتفاقاتی است که در دانشگاه شاهدیم.»

وی افزود: «پس از ناآرامی‌های پاییز ۱۴۰۱ در رسانه ملی، نقدپذیری برجسته و تلاش می‌شد منتقدین، نقد‌های خود را بیان کنند، اما همزمان میبینیم که بسته بودن و انسداد فکری در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و به خصوص در مراکز دانشگاهی و تحقیقاتی، به نحوی است که در تقابل کامل با نمایش رسانه‌های دولتی پس از بحران ۱۴۰۱ است. بهتر است به جای آن که متوسل به تلاش‌های مقطعی در زمان‌های خاص از جمله انتخابات شویم و فقط در آن دوره فضا را برای نقد باز کنیم، در همه مقاطع، اجازه نقد بدهیم. در سایه این شرایط، بخشی از افراد و چهره‌های علمی از کشور مهاجرت می‌کنند و بخشی دیگر نیز، به انزوا و گوشه گیری روی می‌آورند. اقداماتی که این روز‌ها در دانشگاه‌ها رخ می‌دهد، درواقع ادامه تلاش برای انسداد فکری بیشتر در جامعه است. پیامد‌های این شرایط بسیار گسترده است. ولی مهمترین پیامد این شرایط، گرفتن فرصت‌ها از نخبگان و اعطای آن به پخمگان است.»

منبع: فراز دیلی