به گزارش ستاره صبح آنلاین اگر ترامپ از برجام خارج میشود؛ اگر مذاکرات برجامی در وین متوقف میشود؛ اگر آمریکا و اروپا، ایران را تحریم میکنند؛ اگر پارلمان اروپا قطعنامه ضدایرانی و سپاه صادر میکند یا حتی اگر یک نشریه فرانسوی (شارلی عبدو) توهینی روا میدارد، پاسخ این است: «تنگه هرمز را ببندیم.» فرارو می نویسد، در گذشته تنها چند رسانه یا اشخاصی محدود این تز را مطرح میکردند، اما حالا طرفداران این ایده به صحن علنی مجلس شورای اسلامی نیز رسیده است. مصوبه جدید پارلمان اروپا تحت عنوان به رسمیت شناختن سپاه به عنوان گروه تروریستی، سبب رویکرد جدید مجلسیها شده است. نمایندگان مجلس در چند روز اخیر بر ضرورت اجرایی شدن این طرح همچون یک ایده ناب و رندانه، تاکید میکنند. برای نمونه محمدحسن آصفری نماینده اراک در مجلس در گفتگو با ایلنا از دنبال کردن طرحهایی چندفوریتی برای اعمال محدودیت بر تردد کشتیهای تجاری اروپایی در تنگه هرمز، در صورت عدم عقبنشینی پارلمان اروپا سخن رانده است. زهرا شیخی، نماینده اصفهان نیز در توئیتی نوشته، «وقت مماشات نیست. همه کشورهای جهان عوارض عبور از تنگهها را میگیرند. امنیت تنگه هرمز را سپاه مقتدر ایران تامین میکند و اروپا بابت امنیت کشتیهایش باید به سپاه خراج دهد. جواب سیلی، سیلی است.» گویا اعضای بهارستان، کمر همت بستهاند، مسدود کردن تنگه هرمز را از یک ایده به واقعیت تبدیل کنند. حتی در ظاهر هم که شده، میخواهند در همان راهی قدم بردارند که سالهاست حسین شریعتمداری و کیهان میروند. با فرض محقق شدن چنین ایدهای، پرسش این است که بستن تنگه هرمز از سوی ایران، چه پیامدهایی را بر جای خواهد گذاشت؟ بستن این تنگه چه سناریوهایی را در عرصه مناسبات غرب با ایران به همراه خواهد داشت؟ آیا آنچنان که طرفداران این ایده میگویند، بستن تنگه هرمز میتواند در راستای خدمت به منافع ملی ایران باشد؟ در راستای پرداختن به این پرسشهای اساسی، در ابتدا ضروری است به سناریوهای پیشرو در صورت اجرایی شدن ایده بستن تنگه هرمز پرداخته شود.
سناریوی خوشبینانه: بستن تنگه هرمز و تسلیم شدن آمریکا و اروپا در برابر ایران ایده طرفداران تز مسدود کردن یا در حالت حداقلی، اخذ عوارض از کشتیهای در حال عبور از تنگه هرمز در چارچوب سناریوی «تسلیم شدن غرب در برابر ایران» بازخوانی میشود. استدلال اصلی مطرحکنندگان سناریوی حاضر این است که ایران با کنترل تنگه هرمز، صادرات نفت خام در جهان را کنترل میکند. با این اقدام عملا منافع آمریکا و متحداناش در سطح منطقه با تهدید حداکثری مواجه میشود. در اثبات این ادعا نیز بر موارد ذیل انگشت میگذارند:
۱- تنگه هرمز از نظر ژئوپلیتیکی، استراتژیکترین آبراهه بینالمللی است. این تنگه با طول ۱۰۰ مایل (۱۶۱ کیلومتر) در باریکترین نقطه عرض به ۲۱ مایل (حدود ۳۴ کیلومتر) محدود میشود. کم عمق بودن تنگه هرمز نیز دیگر ظرفیت ویژه آن برای دست بالای ایران است. محدود بودن عرض تنگه، بهگونهای است که در هر لاین کشتیرانی تنها در ۲ مایل (۳.۲۱۸ کیلومتر) صورت میگیرد. ۲- تنگه هرمز، هلالی شکل و قوس آن رو به شمال است و داخل فلات ایران قرار دارد. ایران بیشترین منطقه ساحلی را با تنگه هرمز دارد و از بیشترین توان مانور فوقالعاده در این نقطه استراتژیک برخوردار است. ۳- ۴۰ درصد نفت مبادلاتی یعنی ۱۵ میلیون و ۶۰۰ هزار بشکه در روز از طریق نفتکشها از این تنگه عبور میکنند. کشورهای حوزه خلیج فارس شامل، عربستان، عراق، کویت، قطر، بحرین و امارات که حدود ۳۰ درصد نفت جهان را تولید میکنند، ۹۰ درصد صاداراتشان از این تنگه هرمز است. از نگاه طرفداران این تز، بستن تنگه هرمز میتواند به معنای قطع ورود نفت منطقه خلیج فارس به بازار جهانی باشد. در ارزیابی سناریوی فوق باید توجه داشت که با وجود واقعی بودن تمامی ابعاد ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک تنگه هرمز برای جامعه جهانی، چنین ایدهای منطبق با رویکردی خوشبینانه است. واکنش دیگر بازیگران به چنین رخدادی مورد لحاظ قرار نمیگیرد. سناریوهای تقابلیِ متضرران بسته شدن تنگه هرمز، نادیده انگاشته میشود. حتی با فرض محقق شدن تمام پیشبینیها و اختلالها مساله این است که بعد از مسدود کردن تنگه چه خواهد شد؟ آیا به مرحله بعد از اجرایی کردن ایده نیز فکر شده است؟ اینکه بستن تنگه مقطعی، کوتاهمدت، میان مدت یا بلندمدت خواهد بود، دیگر مساله مهم است.
سناریوی واقعگرایانه: بستن تنگه هرمز و انزوای حداکثری ایران در جامعه جهانی در مقابل سناریوهای خوشبینانه، سناریوی واقعبینانهای قابل طرح است. بر خلاف سناریو نخست که چنین پنداشته میشود با بستن تنگه هرمز، غربیها دست تسلیم را بالا میبرند و هر آنچه ایران میگوید را میپذیرند، اساس استدلال این است که چنین رخدادی واکنش شدید جامعه جهانی را در پی خواهد داشت. واکنشها به جنگ منتهی نخواهد شد، اما برآیند نهایی آن انزوای حداکثری است. بر خلاف آنچه که پنداشته میشود اقتصاد غرب با ریزش و بحران مواجه میشود، این اقتصاد ایران است که باید با بزرگترین بحران تاریخ خود دستوپنجه نرم کند. بستن تنگه هرمز تنها تهدیدی برای غرب نخواهد بود، بلکه شرق عالم (علیالخصوص چین) نیز از چنین رخدادی به شدت متضرر خواهد شد. ۸۰ درصد از نفت وارداتی به چین، ژاپن و کره از منطقه خلیج فارس تأمین میشود که تقریبا تمامی آن از تنگه هرمز عبور میکند. سهم اروپاییها از نفت وارداتی از تنگه هرمز به مراتب محدودتر از کشورهای شرق آسیا است. در ایدهآلترین شرایط میتواند به حدود ۲۵ درصد برسد! نتیجه قطعی این خواهد بود که بیش از غرب، نیازهای انرژی کشوری همچون چین است که مورد تهدید قرار میگیرد. پرسش حالا این خواهد بود که چین و دیگر کشورهای شرق در مقابله با بستن تنگه هرمز چه خواهند کرد؟ آیا این اقدام منجر به ورود آنها به دایره ضدیتهای غرب علیه ایران نخواهد شد؟ نه اروپا و آمریکا و نه چین، نمیتوانند مسدود کردن تنگه هرمز را بپذیرند. در واقعبینانهترین فرضیه، شاید در کوتاه مدت، جامعه جهانی در برابر بسته شدن تنگه هرمز، گزینه درگیری نظامی را اتخاذ نکند، اما تشدید فشار و در انزوا قرار دادن تهران، در دسترسترین گزینه آنها خواهد بود. با این تفاوت که در مقطع جدید، چین نیز در جبهه فشار و تحریم به آمریکا و اروپا، خواهد پیوست. این نیز یعنی بر باد رفتن رویای اتحاد استراتژیک شرق و انزوای حداکثری تهران. در اثبات این سناریو تنها کافیست ماجرای توقیف یک نفتکش کرهای حامل محصولات پتروشیمی به مقصد امارات در ۴ ژانویه ۲۰۲۰ یاد آوری شود. با این رخداد نه تنها موجب شد پرونده اختلاف تهران و سئول بر سر ۷ میلیارد دلار از داراییهای مسدود شده، حل نشود، بلکه باعث اتخاذ رویکرد سلبیتر سئول شد. اگر در گذشته احتمالی حداقلی برای وفای به عهد کره جنوبی وجود داشت، بعد از این رخداد، عدم آزادسازی دارایها راهبردی قطعی شد. حالا همین داستان در سطحی گستردهتر میتواند در ماجرای اجرایی شدن بستن تنگه هرمز تکرار شود.
سناریوی بدبینانه: بستن تنگه هرمز و به صدا در آمدن آژیرهای «جنگ بزرگ» آژیرهای جنگ به صدا در میآیند. جامعه جهانی در مقابل بستن تنگه هرمز، به برخورد نظامی با ایران برای باز نگه داشتن این آبراهه بینالمللی با توسل به قواعد حقوقی رجوع خواهد کرد. اینها پیشبینیهای باورمندان به سناریوی بدبینانه است. اساس استدلال آنها این است که بستن استراتژیکترین آبراهه بینالمللی اقدامی نیست که جامعه جهانی با فاز مصالحه با آن تعامل کند. این سناریو را میتوان خطرناکترین احتمال برای امنیت منطقهای و جهانی مورد ارزیابی قرار داد. تحقق چنین سناریویی میتواند پیامدهای غیرقابل پیشبینی را به همراه داشته باشد. میلیتاریزه شدن منطقه خلیج فارس، حداقلیترین پیامد چنین سناریویی خواهد بود. هر چند امکان وقوع چنین سناریویی در صورت بستن تنگه هرمز از سوی ایران، بسیار بعید است، اما به طور حتم نتایج احتمالی و هزینههای آن متوجه هواخواهان این تز خواهد بود.
آنچه از طرح دومینوار ایده تنگه هرمز عایدمان میشود با وجود طرح این سناریوهای سهگانه، همچنان پرسش ابتدایی به قوت خود باقی است. فرض بر آن باشد که تز بستن تنگه هرمز اجرایی هم شود، آیا به تبعات بعد از آن اندیشیدهاید؟ نتایج چنین اقدامی را به طور دقیق مورد واکاوی قرار دادهایم یا اوج افق نگاههایمان از نوکبینیها فراتر نمیرود! در اصطلاحی عامیانهتر پرسش جدی همچنان این است، تنگه هرمز را بستیم، «که چی؟» اگر واقعبینانه سخن بگوییم، بخشی بزرگ از استراتژیستها و تصمیمگیرندگان ایرانی نیز نیک میدانند که بستن تنگه هرمز بسیار دشوار است؛ نه این که ناممکن باشد. حتی شاید باور قطعی این باشد که در ایدهآلترین شرایط بستن تنگه میتواند مقطعی باشد، اما مساله مهم این است که از طرح مسدود کردن تنگه هرمز در مقطع کنونی، چه چیزی عایدمان میشود؟ آنچه اکنون مشهود بوده و هست، این است که طرفدران تز بستن تنگه هرمز -حداقل تا مقطع کنونی-تنها برای کشور هزینهتراشی کردهاند. آنها با بازی کردن در میدان لابیهای ضد ایرانی، تنها خوراک پروژه ایرانهراسی را تامین میکنند. معرفی ایران به عنوان بازیگری مخرب و غیرعقلانی که میخواهد استراتژیکترین آبراهه بینالمللی را مسدود کند، تنها برآیندش مخدودش کردن چهره و پرستیژ نزد افکار عمومی جهانی است.