کد خبر : 401135 تاریخ : ۱۴۰۱/۵/۲۵ - 03:39
نگاهی به داستان­ نویسی «محمد کشاورز» رئالیست سنتی یا مدرن؟

سمیرا هوری- شاعر و پژوهشگر

samirahoori@gmail.com

 

محمد کشاورز (متولد 1337 در شیراز) نویسنده شناخته­ شده ایرانی است که آثارش همواره موردتوجه مخاطبان و منتقدان بوده و هست. او کوتاه نویس ماهری است و مجموعه داستان­های خوبی را منتشر کرده است. کشاورز با مجموعه داستان «پایکوبی» به اهالی ادبیات داستانی معرفی شد. این مجموعه داستان برای نخستین بار در سال 1374 توسط «مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی ساختار» منتشر شد و اکنون از سوی «نشر چشمه» تجدید چاپ می­شود. این کتاب 11 داستان کوتاه در خود دارد که یکی از آن­ها با عنوان «شهود» توانسته است «جایزه ادبی گردون» را به دست آورد.

دومین مجموعه داستان محمد کشاورز با 10 داستان کوتاه و نام «بلبل حلبی» در سال 1384 از سوی «نشر قصه» به چاپ رسید و سپس توسط «نشر چشمه» تجدید چاپ شد. این اثر در هفتمین دوره «جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات» به‌عنوان بهترین مجموعه داستان برگزیده شد. همچنین در 11 مهرماه سال 1390 بهترین­های ادبیات داستانی دهه 80 از نگاه منتقدان، نویسندگان و ناشران در روزنامه همشهری منتشر شد که کتاب «بلبل حلبی» در پنج انتخاب برتر بخش مجموعه داستان قرار داشت.

سومین مجموعه داستان محمد کشاورز با 9 داستان و نام «روباه شنی» در سال 1394 از سوی «نشر چشمه» به چاپ رسید. این اثر در سی­وچهارمین دوره «جایزه کتاب سال ایران» به‌عنوان کتاب سال کشور برگزیده شد. چهارمین مجموعه داستان محمد کشاورز با 9 داستان و نام «کلاهی که پس معرکه ماند» سال گذشته توسط «نشر چشمه» به چاپ رسید.

ناگفته نماند در سال 1400 محمد کشاورز که اصالتاً اهل شیراز است با همکاری سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری شیراز، کتاب دیگری را نیز از سوی «انتشارات نیلوفر» روانه بازار کرد. او در این کتاب با نام «شیراز: یک شهر، سی­ویک داستان» سی­ویک داستان کوتاه مرتبط با شهر شیراز را از نویسندگان گذشته همچون صادق هدایت، سیمین دانشور، رسول پرویزی و غیره تا نویسندگان امروز مثل محمد طلوعی، صمد طاهری و ابوتراب خسروی و دیگران گردآوری کرده و در ابتدای کتاب توضیحی پیرامون بازتاب شهر شیراز در داستان ایرانی داده است.

 

آیا می­ توان محمد کشاورز را یک رئالیست تمام‌عیار دانست؟

در پشت جلد اولین مجموعه داستان محمد کشاورز یعنی «پایکوبی» (نسخه­ای که توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است) توضیحاتی درباره جهان داستانی این نویسنده نوشته شده که به این جمله ختم می­شود: «کشاورز یک رئالیست تمام‌عیار است.» درحالی­که در برخی از داستان­های این نویسنده گریز از پایبندی محض به واقعیت و عینیت دیده می­شود.

دکتر «حسین پاینده» در جلد دوم از سه­گانه ارزشمند «داستان کوتاه در ایران» (انتشارات نیلوفر) که مربوط به داستان­های مدرن است، 15 داستان کوتاه ایرانی را تحت نظریه­های مربوط به داستان­نویسی مدرن به بحث و بررسی گذاشته که یکی از آن­ها داستان «باغ تابناک» محمد کشاورز از مجموعه داستان «بلبل حلبی» اوست. دکتر پاینده داستان «باغ تابناک» را از منظر نظریه «آیلین بالدِشویلر» (نظریه­پرداز مطالعات ادبی) یک داستان غنایی مدرن می­داند. لحن شاعرانه و تعمد در کاربرد آواها و هجاهای موزون و تکرارشونده در داستان «باغ تابناک» آن را به یک داستان غنایی تبدیل کرده است.

همچنین ازآنجایی‌که رئالیسم تلاش مجدانه برای میل کردن به سمت دنیای عینی و واقعیت­های مشهود است، وهم و خیال شخصیت اصلی «باغ تابناک» در زمره وجوه غیر رئالیستی این داستان قرار می­گیرد.

دکتر پاینده در کتاب خود می­نویسد: «اصولاً بسیاری از داستان­های مدرن واجد ضدقهرمان هستند و نه واجد قهرمان. داستان­های مدرن غالباً با ناکامی شخصیت اصلی به پایان می­رسند؛ شخصیتی که عاجزانه و مأیوسانه تقلا می­کند تا با دنیای پیرامون خود مواجه شود، اما مواجهه او در پایان نتیجه­ای جز سرخوردگی و ناامیدی بیشتر برایش به ارمغان نمی­آورد.» این ویژگی­های داستان مدرن در «باغ تابناک»، عجز راوی از قهرمان­سازی در داستان و شخصیت اصلی که ناامیدانه به دنبال سه پیرمرد دوچرخه‌سوار خیالی خود می­گردد و به آن­ها نمی­رسد، دیده می­شود.

علاوه بر داستان «باغ تابناک»، داستان «می­گوید آب، می­گویی آب، می­گویم آب» نیز از ابعاد غیر رئالیستی خالی نیست. در این داستان مردی که از متقاضیان مسکن پول می­گیرد تا در یک منطقه بی­آب­وعلف ساختمان­سازی کند، خانواده­ای را به آن منطقه می­برد و جزئیات ساختمان بنا نشده را چنان شرح می­دهد و به بحث می­گذارد که خانواده مذکور توهم وجود یک ساختمان را باور می­کنند و چیزی نمی­ماند که از مرد کلید ورود به خانه را بخواهند! بنابراین محمد کشاورز اگرچه داستان­هایش را با تکیه‌بر واقعیت شروع می­کند، اما گاهی با استفاده از عناصری مانند خیال، وهم، اضطراب، حادثه و تغییرات غیرمنتظره، روایت را به سمت مسیری دور از رئالیسم سوق می­دهد؛ درنتیجه نمی­توان او را با قطعیت یک رئالیست صرف دانست. شاید بتوان عبارت برساخته «رئالیست مدرن» را در مورد محمد کشاورز استفاده کرد و او را نه یک رئالیست سنتی، بلکه یک رئالیست متمایل به ویژگی­های داستان مدرن دانست.