نویسنده: لوئیس مناند
مترجم: فرزام کریمی
مجموعه شعر «سرزمین سوخته» اثر «توماس الیوت» ساختار دشواری دارد و مجموعهای عامهپسند برای همه مخاطبان نیست. شاید یکی از علل آن دلمشغولیها، هراس و نگرانیهای شخصی الیوت بود که سبب میشد تا وی نتواند به شکلی عادی و با افکاری آزاد به نوشتن شعر بپردازد. او حتی به حدی با مخاطب خویش صادق است که در نقد خویش، خود را به آتش میکشد و تمام خیالات و وهمهای موجود در شعرش را که کمکحال شاعرانگیاش بوده است، برملا میسازد. الیوت مجموعه شعر «سرزمین سوخته» را در دورانی عرضه کرد که انواع و اقسام نظریات و مانیفستهای آوانگارد نقش پررنگی داشتند و وی را میتوان در زمره همان شعرای آوانگارد دانست. این شاعر با اثبات ناکارآمد بودن ادبیات سنتی و تعریف مجدد از ادبیاتی که مدنظرش بود، توانست جهانبینی منحصربهفرد خویش را ارائه دهد. مبنای شعرش متکی بر صداقت وجودیاش بود؛ صداقتی که بهعنوان امری وجودی در نزد وی تثبیت شده بود. الیوت بهکارگیری نبوغ در شعرش را بهمثابهی عشقی بیآگاهی و نافرجام میپنداشت، یعنی امری که در رخ دادنش پیشبینی در کار نبوده و نیست و در لحظه و با توجه به استعداد فردی شاعر رخ خواهد داد. مجموعه شعر «سرزمین سوخته» یک اثر و رویداد قابل پیشبینی در میان مجموعههای توماس الیوت نبود، زیرا وی برنامهای برای نوشتن این مجموعه نداشت و آنچه در این مجموعه میخوانید نمایانسازی خود واقعی الیوت است؛ خود واقعی که تلاش کرده است تا برای بیان خویش از سبک قرن نوزدهم بهره بگیرد و خط و مرز معینی در شعرش مشاهده میشود. خط و مرزی میان آنچه میتواند در شعر و شاعری به کمکش بیاید و آنچه وی را از شعر و شاعرانگی دور میسازد، چراکه در جایی هنرمند میتواند خود را ابراز کند که خود واقعیاش را به نمایش بگذارد که این نگاه همان نگاه زیباییشناختی اصیل به هنر و هنرمند است. الیوت بهخوبی توانسته بود با یافتن خویش و دوری جستن از هیجانات، خود را از سقوط در وادی هنر نجات دهد. شعری که الیوت در «سرزمین سوخته» از خویش ارائه میدهد، قوامیافته، منسجم، دارای وحدتی درونی و درعینحال ریشهدار است. وی از تمام امکاناتی که شعر در اختیارش قرار میدهد در این مجموعه بهره میگیرد. عادت به خواندن سبب میشود تا ما به استنباطهایی در نزد خویش از نویسنده دست یابیم. آنچه سرزمین سوخته و سبک آن به مخاطب نشان میدهد شاید در وهلهی نخست تا حدود زیادی برای مخاطب غیرقابلهضم به نظر رسد، اما الیوت بهخوبی با این اثر موفق به بروز سیمپتوم (نشانههای بیماری) خویش شده است. شاید شما بهعنوان خواننده «سرزمین سوخته» با خود بگویید که این اثر هیچ ارزشی ندارد، اما لازم به ذکر است که شما میتوانید در سطر به سطر این اثر الیوت را با تمام وجودتان احساس کنید. اتفاق نوینی که وی در «سرزمین سوخته» رقم میزند این است که او توانسته با این مجموعه به پیروزی فرا هرمنوتیکی دست یابد. ما به معناهایی در این مجموعه دست مییابیم که امکان دارد از الیوت خارج باشد، بنابراین وی سعی میکند تا با این رویکرد نشان دهد که شعر میبایست فراتر ازآنچه هست، باشد. در جهانی که انسان بهعنوان موش آزمایشگاهی مدام در یک بنبست درجا میزند، قاعدتاً شعر هم میبایست در همان بنبست درجا بزند، اما الیوت بهخوبی با توجه به آنچه از «جیمز جویس» آموخته بود نشان داد که از طریق برونریزی متافیزیکی در شعر که مختص قرن نوزدهم است، میتوان از این بنبست نجات یافت.