کد خبر : 194928 تاریخ : ۱۴۰۰/۴/۲۹ - 02:46
دل نوشته‌ای برای برادرم حاج مهدی آقای عبایی؛ که سنگ زیرین آسیاب اصلاحات خراسان بود

علی فریدونی- عضو هیئت‌علمی وزارت کشاورزی

ستاره صبح آنلاین-وقتی حاج مهدی در بیمارستان بستری بود و برایش «قوت قلب نامه» نوشتم (۱۴ اسفند ۹۸) تصور نمی‌کردم که در کمتر از دو سال دیگر؛ او برای همیشه ما را ترک کند و به دیار باقی رود! البته در این مدت، چند بار بهش زنگ زدم ولی چون با زحمت حرف می‌زد لذا به گذاشتن پست‌های کوتاه و کلیپ‌های موسیقی اکتفا کرد از وقتی شناختمش (پاییز 1356) اولویت اولش تلاش در جهت ارتقاء آگاهی مردم عموماً و جوانان خصوصاً بود. او معتقد بود علت‌العلل بدبختی‌ها و عقب‌ماندگی‌های ما؛ رواج جهل و خرافه است به همین دلیل با چنگ و دندان دو نمایشگاه کتاب در دانشکده به راه انداخت. آقا مهدی به‌جای حضور مرتب در کلاس‌های درس؛ وجهه همتش را معطوف بر آگاه کردن دانشجویان ترم اولی شهرستانی می‌کرد. دانشجویان رشته‌های مختلفی که ناگزیر به گذراندن درس‌های ریاضی در دانشکده علوم ۲ (دانشکده علوم آزاد فعلی) بودند. آقا مهدی، اکثراً جلو درب قرائت‌خانه دانشکده می‌نشست و کاغذهای کاهی‌اش را به‌جای فرمول‌های ریاضی خط‌خطی کرده و سپس به‌صورت موشک این‌ور و اون ور می‌فرستاد. موشک‌هایی که گاهی حامل پیام دوستی و قرار بود موشک‌های کاغذی که تا همین اواخر بین ما «کلمه رمز» بود. بعد از انقلاب (آقا مهدی که برای پیروزی‌اش هزینه داده بود) گاه‌وبیگاه همدیگر را می‌دیدیم؛ اما از اوایل دهه ۷۰ در قالب شورای هماهنگی گروه‌های خط امام؛ یکدیگر را بیشتر می‌دیدیم چون جلسات این شورا به‌صورت چرخشی- هفتگی در منازل دبیران این گروه‌ها برگزار می‌شد. حضور آقا مهدی به‌اتفاق سرکار خانم خزایی، همسر و همراهش جالب و غیر تشریفاتی بود آن‌ها حتی گاهی بر سر برخی مسائل اختلاف‌نظر داشتند و با یکدیگر بحث می‌کردند. بعد از حماسه دوم خرداد ۷۶ ایشان ریاست جبهه مشارکت و بنده نیابت و سپس دبیری‌اش را به عهده گرفتم این در حالی بود که در هیئت‌رئیسه جبهه دوم خرداد نیز باهم بودیم! در همه این جلسات؛ سعی مهدی آقا بر آرام کردن فضای جلسات و رفع اختلافات بود. به همین دلیل اکثراً به ریاست او رأی می‌دادند آقای عبایی بر سر اصول اصلاحات با هیچ‌کس تعارف نداشت به همین دلیل در این اواخر به‌شدت از برخی از دوستان که می‌خواستند به هر قیمتی در قدرت بمانند دلخور بود در جلسه محدودی که با مرحوم هاشمی در دارالزهرا داشتیم از انحرافاتی که در اصول قانون اساسی (ناظر بر حقوق اساسی مردم) ایجادشده گله و از وضع دانشگاه‌ها و سختگیری‌ها بر دانشجویان، انتقاد کرد در مقابل؛ با جوانان (که با تندی از افت‌وخیز اصلاحات گله‌مند بودند و...) بسیار متواضعانه و با حلم و بردباری برخورد می‌کرد شاید همین خصایل نیکویش، او را در بین دوستان، ممتاز و محبوب جوان‌ها نموده بود. او از اینکه مدیریت شهری باوجود شورای یکپارچه اصلاح‌طلب؛ که جوانان نجیب، تحصیل‌کرده، برای آن هزینه داده و افراد کار بلد را به دلایل حق‌گویی و حق‌طلبی منزوی کردند و زمینه کار و فعالیت را در شهر برای این افراد فراهم نکرده بودند گله‌مند بود حتی از بنده خواست که با رفقا درباره چرایی این مشکل، حرف بزنم وقتی پاسخ منفی شنید به‌شدت به هم‌ریخت کاش او هم مثل برخی از دوستان؛ «چوخ بختیار» می‌بود و غصه این جوانان را نمی‌خورد که گرفتار بیماری نشود بدون مبالغه باید گفت او سنگ صبور همه اصلاح‌طلبان خراسان و به‌ویژه جوانان استان بود. علیرغم اینکه رفتنش؛ زودهنگام بود، ولی شاید خدا حکمتی داشت که او را پیش خود ببرد تا بیش از این‌ها شاهد زندگی رقت‌بار مردمش مردمی که از عملکرد برخی اصلاح‌طلبان یا «اصلاح غلطان» در جریان انتخابات اخیر، از عملکرد دوستانی که می‌خواستند به هر قیمتی در خدمت «قدرت» و «ثروت» باشند دلخور بودند نباشد خدایا! مهدی آقای ما را با صلحا، عرفا، شهدا و به‌ویژه ابوی و برادر بزرگوارش حاج محمد آقا محشور بگردان. خدایا به خانواده محترم حاج مهدی آقا و به‌ویژه همسر باوفایش سرکار خانم خزایی و آقازاده‌ها و عمو حسن آقای عبائی و همه دوستان و همراهان آن مرحوم صبر و بردباری عطا بفرما.