ستاره صبح آنلاین- بسیاری از ما گهگاه میشنویم که برپایهی بیتهایی از شاهنامه، فردوسی را به نژادپرستی، زنستیزی و مانند آن متهم میکنند و یا برای نقش زنان در شاهنامه، او را میستایند. گروهی نیز هر بیتی را که با معیارهای امروز همخوانی نداشته باشد، برافزوده میخوانند و از شاهنامه نمیدانند. حتی گاهی با تفسیرهای شاذی روبرو میشویم که برای نمونه اگر از پوشیدهرویانی چون ارنواز و شهرناز نام برده شده، یعنی از ضحاک ستمگر روی پنهان کردهاند یا پوشش جنگی روی رخ آوردهاند؛ البته بعضی از بیتها الحاقی است و حماسه رفتارها را نیز غلوآمیز بیان میکند، ولی بیگمان بیتهایی در شاهنامه میبینیم که با معیارهای اخلاقی امروز نمیتوان آنها را پذیرفت. آیا این بیتها، دیدگاه فردوسی را نشان میدهد؟ در این زمینه باید توجه کنیم که: ۱- فردوسی بزرگ برخلاف نظامی، کارش را با وفاداری به منابع مکتوب پیش برده است. پژوهشگرانی بر این باورند که فردوسی تنها از شاهنامه ابومنصوری استفاده کرده است و بعضی هم از یکی دو منبع دیگر مانند کتاب «اخبار رستم» نوشته «آزادسرو» نام میبرند؛ اما اگر فردوسی بزرگ از گفتار دهقان یا موبد یا نامهایی چون ماخ و شادان برزین سخن میگوید، به معنی آن نیست که او داستانها را شفاهی از اینوآن پرسیده، بلکه این نامها در خود شاهنامه ابومنصوری آمده، زیرا آنان زرتشتیانی هستند که خداینامکها را گردآوردهاند. ۲- داستانهای شاهنامه را استاد طوس نساخته، بلکه آنها را برپایهی منابع پرداخته است. حتی پارهای از مفهومها مانند «به نام خداوند جان و خرد» و بعضی از تشبیهها، آنچنان به مینوی خرد و یادگار زریران مانند است که میتوان گفت از همان شاهنامه ابومنصوری به شاهنامه فردوسی راهیافته است. ۳- شاهنامه یک اثر چند صدایی است. گاه جملهای از شخصیتهای داستان گفته میشود که نه دیدگاه فردوسی، بلکه نظر آنان را بیان میکند. حتی بعضی از پند و اندرزها هم که بهظاهر از سوی شاعر گفتهشده، میتواند برگرفته از منبع و گفته راوی باشد. ۴- شاهنامه بخش بزرگی از اسطورهها و داستانهای حماسی این سرزمین را در برمیگیرد. در همه آن دوران و در پهنه اجتماعی گسترده ایران، ارزشها یکسان نبوده است. برای نمونه چهبسا در زمان مادرسالاری یا در میان خانواده شاهان و بزرگان، رفتارها و برخوردهای متفاوتی را بتوان در میان زنان سراغ گرفت. ۵- فردوسی یک هنرمند تواناست. برای نمونه چهبسا سرآغاز داستان بیژن و منیژه را بر پایه تخیل سروده و بهراستی همسر یا دوست و همنشینی در کار نبوده است. ۶- گاهی نیز برای درک بهتر مخاطب، مفاهیم پسینی به داستانهای پیشین بار میشود. برای نمونه شاید واژههایی مانند پوشیدهروی، کفن و تابوت در باستان نبوده و برای درک بهتر داستان در سروده آمده باشد. ۷- گذشته را نمیتوان با ارزشهای امروزی داوری کرد. برای نمونه در زمان فردوسی که منابع مالی حکومتها در جنگ و با غارت دیگران به دست میآمد، بخشندگی شاهان و گشودن در گنجها ستودنی بود، ولی امروز کشورهای پیشرو نه با افزایش و گسترش یارانه، بلکه با مالیات و حسابرسی جانانه اداره میشوند. ۸- بااینهمه، خردگرایی فردوسی در پس هر داستان و هر بیت نهفته است. هر انسانی دادههای دریافتی را در اندیشه خود پردازش میکند و سپس به زبان میآورد؛ یعنی دو تغییر، یکبار در دستگاه ورودی و بار دیگر در دستگاه خروجی روی میدهد و در این میان، اندیشه پویا و توانای فردوسی است که رنگ خود را بر موضوع میزند و تابلوهایی پر مفهوم، زیبا و هنرمندانه میآفریند. در غمنامه سهراب، هجیر با دروغ آگاهانه و از سر میهندوستی، نام رستم را پنهان میکند. سپس میخوانیم: نبشته به سر بر دگرگونه بود ز فرمان نه کاهد، نه هرگز فُزود تو گیتی چه سازی؟ که خود ساخته است جهانبان از این کار پرداخته است زمانه نبشته دگرگونه داشت چنان کو گذارد، بباید گذاشت آیا این دیدگاه راوی، یا اندیشه جبرگرای خود فردوسی است؟ آیا هنرمند میخواهد منطق درونی تراژدی را نشان دهد یا بهراستی بر این باور است که همهچیز از پیش تعیینشده و «نتیجه» تغییرپذیر نیست؟ آیا کسی با چنین دیدگاهی، میتواند بیش از سی سال، روی یک اثر کار کند تا خردورزی را همگانی کند، تخم سخن را بپراکند و مرزهای ایران مستقل را در برابر خلافت بنیعباس پررنگ نماید؟