دیپلماسی یا میدان؟ دیپلماسی و «میدان» هر دو بازوهای اجرایی سیاست خارجی هر کشوری هستند و اقدامات آنها نیز باید تقویت کننده و هم جهت و مکمل یکدیگر باشد. هدف اصلی از سیاست گذاری خارجی، تأمین «منافع ملی» است و «دیپلماسی» و «میدان» ابزارهای دستگاه سیاست خارجی هستند. مهم ترین وظیفه رهبری در هر کشوری بهره گیری هماهنگ از «توان دیپلماسی» و نیز «قدرت میدان» برای نیل به «اهداف امنیت ملی» کشور است. بنابراین وظیفه رهبری و دولت هر کشوری است که از ظرفیت های «دیپلماسی» برای کمک به فعالیت های «میدان» و از موفقیت های «میدان» برای بهره گیری در «دیپلماسی» استفاده کند. به هر حال تکیه ی تنها به هر یک از این دو بازو نمی تواند منافع ملی را به طور کامل تحقق بخشد. طبیعی است که اگر دستاوردهای نظامی و میدانی به موقع در مذاکرات دیپلماتیک مورد بهره برداری قرار نگیرد موجب از بین رفتن موفقیت های میدانی خواهد شد. برای مثال در دوره جنگ تحمیلی، پیروزی های ایران در بیرون راندن ارتش متجاوز بعثی عراق از خاک کشور و بویژه پس از آزادسازی خرمشهر، فرصت بزرگی را در اختیار دستگاه سیاست خارجی و دیپلماسی کشور قرار داد. از طرفی توافق های ناشی از «دیپلماسی»، دست نیروهای در «میدان» را برای گسترش توان و ظرفیت های رزمی افزایش می دهد. برای مثال سفر آیت الله هاشمی رفسنجانی به چین در اثنای جنگ تحمیلی و نیز مذاکرات موسوم به مک فارلین، موجب تأمین موشک برای فعالیت های میدانی در جبهه های جنگ علیه صدام شد.
طبیعیبودن اختلافات اما طبیعی است که گاهی بین دو بازوی «دیپلماسی» و «میدان» اختلاف نظرهای کارشناسی رخ دهد. در چنین وضعیت هایی این وظیفه رهبری و شورایعالی امنیت ملی است که اشکالات و اختلاف نظرها را رفع کرده و اجازه ندهند این نوع مسائل به افکار عمومی منتقل شود. اما در بعضی از کشورها که انسجام ساختاری لازم برای اداره کشور وجود ندارد، طبیعی است که اختلاف نظرهای کارشناسی، بیشتر در سطح افکار عمومی مطرح شود و گاهی اختلاف دیدگاه دولت ها با نظر نیروهای میدانی بروز نماید. در چنین شرایطی این رده های بالاتر هستند که با بهره گیری از مشاوره های لازم و با دیدگاه کارشناسی و علمی می توانند دیدگاه های متفاوت در حوزه های «دیپلماسی» و «میدان» را همسو کرده و مشکلات را حل کنند.
انتقاد ظریف از چه بود؟ ظریف در مصاحبه خود به عدم هماهنگی بین «دیپلماسی» و «میدان» در جریان مذاکرات برجام انتقاد می کند. او انجام مذاکرات برجام را در واقع اجرایی کردن سیاست کشور برای حل بحران هسته ای می داند که تحت نظر رهبری و شورایعالی امنیت ملی انجام شده است و انتظار کمک «میدان» را در این حوزه به «دیپلماسی» در حال انجام داشته است. او به دخالت «میدان» در وظایف مربوط به حوزه «دیپلماسی» معترض است و معتقد است که تأمین نیازهای «میدان» به «دیپلماسی» وظیفه وزارت امور خارجه است و کشور نباید دو دستگاه موازی دیپلماسی برای سیاست خارجی داشته باشد. ظریف معتقد است که «دیپلماسی» در خدمت «میدان» است ولی «میدان» هم باید در اجرایی شدن توافقات ناشی از دیپلماسی، ظرفیت خود را بکار گیرد و اگر اشکالی به تاکتیک های «دیپلماسی» دارد آن را از طریق رده های بالاتر و یا با مذاکرات دوجانبه حل کند. به هر حال هیچ وزیر خارجه ای نمی تواند نقش «میدان» را در تأمین «منافع ملی» نادیده بگیرد و ظریف هم می داند که قدرت ناشی از فعالیت های میدانی است که دست او را در میز مذاکره پر می کند. اصولاً قدرت دیپلماسی هر کشور ناشی از «توان اقتصادی» و «قدرت نظامی» و «حمایت ملی» از دولت آن کشور و «فعالیت های میدانی» است. بنابراین وزارت امور خارجه بهتر از هر نهاد دیگری به ارزش «اقدامات میدانی» در تأمین «منافع ملی» آگاه است.
ظریف و شهید سلیمانی ظریف، شهید سلیمانی را کارشناس «میدان» و خود را کارشناس «دیپلماسی» می داند. همیشه و در همه جا از جمله در این مصاحبه سه ساعته، ظریف از سردار شهید قاسم سلیمانی تعریف و تمجید کرده است. اما این به مفهوم بیان اختلاف نظرهای کارشناسی نیز نیست. ظریف، شهید سلیمانی را کارشناس «میدان» و خود را کارشناس «دیپلماسی» می داند و معتقد است که سردار سلیمانی نیازی به ورود به حوزه اجرایی «دیپلماسی» نداشته است و وزارت امور خارجه می توانسته نیازهای «میدان» در این حوزه را برای نیروی قدس برطرف کند. ظریف، شهید سلیمانی را از بهترین دوستان خود می نامد که هر هفته مسائل دو حوزه «میدان» و «دیپلماسی» را با یکدیگر هماهنگ می کرده اند. بنابراین برداشت اهانت از سخنان ظریف به نظر نادرست می رسد.
تعامل شاید بهترین الگو برای تعامل دو بازوی «نظامی» و «دیپلماسی» آن باشد که هر دستگاهی به وظایف خود عمل کند و در حوزه های سایر دستگاه ها دخالت نکند. شورایعالی امنیت ملی می تواند هماهنگ کننده «میدان» و «دیپلماسی» باشد. در حال حاضر که سیاست کشور بازگشت به برجام تعیین شده است و «دیپلماسی» در حال اقدام در این زمینه است باید تمام فعالیت های میدانی مقوّم چنین هدفی باشد. مهم ترین تبعات چنین دو قطبی هایی، نشان دادن «شکاف ساختاری» در اداره کشور است. همه دستگاه های اجرایی از جمله «میدان» و «دیپلماسی» بازوهای یک پیکر واحد هستند که فقط در صورت هماهنگ بودن با هم می توانند در اجرا موفق باشند و برای دولت تضایف ایجاد کنند. مردم کشور نیز همه این دستگاه ها را اعضای پیکره نظام جمهوری اسلامی ایران می دانند و می خواهند آنها را یار و یاور یکدیگر ببینند.